محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

محمدهانی جون

تولدقمری نفسم 20 رمضان

محمدهانی جونم پارسال 20 رمضان بود که گل من یعنی شما بدنیا اومدی...شبش شب احیا و شب شهادت مولا علی ع بود و من تو بیمارستان با اینکه درد داشتم اما صدای احیای مردم مسجد بغل بیمارستان آرومم می کرد.ماهم تو گوشت که اذان دادیم یه اسمتو گذاشتیم محمدهانی و یه اسمتو علی... امسال هم برای سلامتیت تو شب شهادت امام تو مسجد خرما دادیم تا انشاءا... خدا همیشه پشت و پناهت باشه و علی یارت البته من امسال بخاطر شما مسجد نرفتم چون ترسیدم بازیگوشیات حواس بقیه رو هم پرت کنه.اما شما هم خوابیدی و بعد بیدارشدی و فقط تلویزیون رو نشون میدادی و میگفتی این چیه؟و من که میگفتم دعا آروم میشدی...گاهی هم با روضه ها بغض میکردی و میخواستی گریه کنی....که من آرومت می کردم ...
28 تير 1393

این بچه بازیگوش

هر روز از دیروز شیطون تر و باهوش تر دیگه تقریبا راه میری اما با احتیاط و آهسته....مدام یه جایی رو پیدا میکنی دستتو میگیری بهش و از این طرف به اون طرف تمرین میکنی که بهتر راه بری.... البته تشویقای ما هم بی تاثیر نبود... دندون هفتمتم که بیرون زده و الان یکم بزرگ شده...از بس بازیگوشی نمیذاری ببینیمش...دهنتو سفت می بندی که نبینیم....دیگه تا میاد تولدت بشه راه رفتنو خوب یاد گرفتی...آفرین پسرگل مامان و بابا از وابستگیت بگم که نسبت به مامانی هرروز بیشترو بیشتر میشه و فقط چسبیدی به مامان حتی تو خواب...
26 تير 1393

تولد مامان و سالگرد ازدواج بابا و مامان وسالگرد قمری تولد بابا

هورااااااااااا امسال 22 تیر سالگرد ازدواج من و بابا با حضور مهربون کوچولو رنگ و بوی دیگه ای داشت... امسال این جشنو سه نفری برگزار کردیم و بابا شب 21 تیر ما رو برد قایقرانی و شما حسابی اونجا تاب تاب عباسی بازی کردی و افطار خوردیم و بابایی به من یه جفت کفش واسه سالگرد ازدواج و یه جفت گوشواره واسه تولدم هدیه داد و منم یه جفت کفش تقدیم بابای مهربونت کردم و بعد برگشتیم و شب خونه عزیزجون و آقاجون عمو جواد زحمت کشیده بود و کیک پخته بود و بابا بستنی خرید و خوردیم و حسابی خوش گذشت.امروز هم مامان جون و باباجون اومدند خونمون و زحمت کشیدند و هدیه آوردند... دست همه درد نکنه....دست شما هم درد نکنه که مثل همیشه خوب بودی ...
23 تير 1393

اولین قدم های زندگی

چندوقتیه همش میزنی به ما که بلند شید و منو راه ببرید.حتی یه بار به آقاجون گفتی تاتا.یعنی منو تاتا ببر.حدودا یک متر رو خودت بدون کمک قدم برمیداری....اما امروز 21 تیر 4 شایدم 5 متری رو قدم برداشتی و مامانی یعنی من فقط جیغ و تشویق و دست تا تاکردنت مبارک ...
21 تير 1393

این چیه؟

قربونت برم که چند روزه گیر میدی که این چیه؟؟؟و گاهی هم خودت جواب میدی...برقّه(یعنی نه ق معمولی ق با غلظت بیش از حد) هر صدایی از تلویزیون بیاد اهمیت نمیدی مگر اینکه قرآن یا دعا یا اذان باشه و یا صدای خوندن بچه گونه هم جذبت می کنه.منم انیمیشنای شبکه پویا رو دانلود کردم و واست میذارم.صدای دعا یا قرآن یا اذان که میشنوی باهاش همراهی می کنی و خیلی جدی انگار داری باصوت میخونی محمدهانی درحال توجه به تلویزیون و همراهی با قرآن چندروز پیشم اومدین محل کار مامانی و منو غافگیر کردین....اینم از مدیر عامل کوچک ...
18 تير 1393

تازه های محمدهانی

چند روزیه مامانی یه روز درمیون میره سر کار و شما هنوز از وابستگیت به مامان کم نشده.خونه مامان جون بری یا عزیزجون خوب بازی می کنی و خوب سرگرمشون می کنی و اجازه نمیدی به کاراشون برسن .اما ساعت 2 که موقع اومدنمه دیگه بهونه گیری شروع میشه.تا از راه میرسم اگه منو حتی نبینی اما صدامو که میشنوی عکس العمل نشون میدی و لب میذاری.قربون اون لب گذاشتنت بشم من! خلاصه به قول آقاجون یکه شناس شدی!!! تازگیا برنامه ریختم 5 وعده بهت غذا میدم.صبحانه میان وعده ناهار عصرانه شام!! البته شما اینا رو سر جمع حساب کنیم یه کاسه کوچیک نمیشه که میخوری اما از هر کدوم یکم رو بهت میدم تا تنوع غذایی باعث بشه بیشتر بخوری و تپل بشی...اگه بازیگوشیات و از در و دیوار بالارفتن...
11 تير 1393

داری به یکسالگی نزدیک میشی و از همیشه شیطون تر

همش از در و دیوار بالا میری میگیم کلاغ چی میگه میگی قا قا از هرچی میوفتی دعواش می کنی و میزنیش و میگی دَه برای بازی میزنی رو دستمون و میگی چیپ چیپ کلاغ پر بلدی.... چند روز پیش هرچی تلاش کردی از اوپن مامان جون اینا بالا بری نتونستی و اول از روی صندلی با کمک مامان جون و بعد از روی صندلی خودتو روی اوپن کشوندی....خوشم میاد راه حل پیدا می کنی مراحل بالا رفتن از عسلی هایی که بخاطر شما کنار تلویزیون چیدیم تا شما به سیم برقا دسترسی نداشته باشی 10 ماه و 12 روزت بود که بردیمت دکتر سالک بخاطر تغذیه ات و دکتر گفت وزنت کمه و قدت از سنت یک ماه بیشتره و گفت باید تا یکسالگی 1.5 کیلو اضافه کنی ولی مگه با این کارات می...
6 تير 1393
1